قَـبَـس

ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس >:< موسی اینجا به امید قبسی می آید

قَـبَـس

ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس >:< موسی اینجا به امید قبسی می آید

قَـبَـس


ــــــــــــ بسم الله الرحمن الرحیم ـــــــــــــ

این‌جا رخصتی هست بـرای گفتن و شنفتن و فرصتی هست بــرای شکفتن!
فـانوس حقـایق این‌جـا نیز، بـا داغ لاله‌هــای سـرخ ایـن دیـار مـأنوس است و با فــرهنگ شـاهدان شهید، پیوندی دیرینه دارد.

این‌جـا، دقــایق زمان نیــز، بیرون از سلایق و عــلایق ملــحدان و هـرزگان رنگ می‌گیرد و انگاره‌های سیاست نیز، با نگاره‌های دیانت، صیانت می‌شود.

ـــــــــــــــــــــ <><><> ــــــــــــــــــــــ

به خاطره های خالی از بهار بگویید:
درد بی‌دردی را به بوته‌های خزان بسپارند و ساز هستی را در پردۀ درد بنوازند

باور دارم که درآشوبِ شهر ابتلاء، سهمِ فهمِ هرکس برابر نیست!
و یـقین دارم که در جـولانگاه خـون و خنجــر، بسیار باید چشید آتشِ دردِ صبوری را.
من تاریـخ را خـوانده ام، آرامش شیعۀ تنوری نایاب است!

ـــــــــــــــــــــ <><><> ــــــــــــــــــــــ

نقدهای مفید و سازندۀ شما را پذیرایم.
از نظرات چالشی شما نیز استقبال می‌کنم اما از پاسخ به کامنت‌های ناشناس و بدون آدرس معذورم.


بایگانی
شنبه, ۷ مرداد ۱۴۰۲، ۱۱:۴۷ ب.ظ

جنتلمن با وجدان

 

 صلی‌الله عَلیکَ یا اباعَبدالله 

 

پردۀ اول- در کلاس‌های تخصصی مکالمه، استاد زبان ما مرد به ظاهر متدیّن و متشرّعی نبود.  بلکه  مردی جنتلمن، اطوکشیده، ادکلن‌زده، شیک‌پوش، آستین کوتاه و کراواتی بود. اما در  وجدان کاری و رعایت حق‌الناس از بعضی هیأتی‌ها و خراباتی‌های پر نام و نشان امروزی جلوتر بود.

مثلاً محال بود کلاس‌هایش را با دقیقه ای تأخیر شروع کند! تمام وقت کلاس را به آموزش اختصاص می‌داد. از مباحث خارج از درس پرهیز می‌کرد. حتی به زبان آموزان هم اجازه نمی‌داد با طرح سئوالات خارج از موضوع، وقت کلاس را تلف کنند.

اهل متلک‌گویی و تیکه انداختن نبود. شوخی‌های بی مزه نمی‌کرد. حرف‌های جلف نمی‌زد، در انتقال مطلب، نوعاً از الفاظی استفاده می‌کرد که با عفتِ زنانه و حیای مردانه منافات نداشته باشد. هرگز نگاه طولانی به خانم‌های کلاس نداشت. مثال‌های درسی‌اش عموماً آموزنده، همراه با نکته های مثبت تاریخی و مبتنی بر سبک زندگی ایرانی بود. گاهی هم به مناسبت‌های روز، سخن پیشوایان دین و مفاخر علمیِ مشرق زمین را چاشنی مثال‌های درسی‌اش می‌کرد.

در تعلیم و تعلّم بسیار جدی و بی رودرواسی بود. مخصوصاً در برخورد با بچه‌های مذهبی کلاس، مو را از ماست می‌کشید. به حدی که بعضی‌ها تصور می‌کردند رفتارش با حزب اللهی‌ها از روی عناد و خصومت است. آن قدر جدی و سفارش ناپذیر بود که هیچ کس -چه خانم، چه آقا- جرأت نداشت ذره‌ای از او توقع ارفاق داشته باشد!

مهم‌تر از همه این‌که ایشان در  معانی لغات، گرامر و ادبیات زبان انگلیسی، انصافاً سرآمد بود. متون دشوار را مثل آب خوردن ترجمه می‌کرد. آن قدر به زبان انگلیسی مسلط بود که پا به پای گوینده بدون مکث ترجمه را بیرون می‌داد. مهارت و استادی‌اش حرف نداشت. آن طور که سایر اساتید آموزشگاه، نظر او را فصل الخطاب می‌دانستند...

پردۀ دوم- دهۀ اول محرم سال‌های قبل از کرونا از ساعت 7 صبح در مسجد قبای تهران جلسۀ تفسیر قرآن تشکیل می‌شد. تفسیری از نوع عمیق و ریشه‌ای که من بسیار دوستش داشتم و همه ساله پای ثابت آن بودم، روز پنجم بود که برحسب تصادف، این استاد جنتلمنِ سخت گیرِ بظاهر غیر مذهبی را دیدم که در جای مناسبی از مسجد برای استماع تفسیر قرآن نشسته بود. با زحمت جلو رفتم و داخل فشردگی جمعیت، نزدیک او  نشستم تا بعد از مجلس، ایشان را ببینم!

خدا را شکر در طول آن دورۀ پرکار و پربار، شاگرد خوبی برای او بودم و از این بابت خجالت زده‌اش نبودم. اما آن روز با دیدن ایشان، یک نکتۀ جدید آموختم که الی‌الابد در خاطرم باقی می‌ماند. آن روز دریافتم که در مورد عقیده و ایمان هیچ‌ مردی، نباید عجولانه قضاوت کرد! و نباید فقط به استناد ظاهر او نظر قطعی صادر کرد..

نظرات  (۳)

۰۸ مرداد ۰۲ ، ۱۱:۳۲ دامنه | دارابی

سلام جناب استاد مرآت. فقط یک جمله بس باشد: رتق و فتق ماهرانه‌ای بود ساچمه‌ی نوک قلمت. آموزنده، سازنده، آفریننده.

پاسخ:

سلام جناب استاد آقا ابراهیم عزیز،

شرمنده میفرمایی برادر.

اما جملۀ شما رمزآلود است، راستش باید بگم: لا ادری!

کاش نقد می‌فرمودی مطلب را...

۰۸ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۴۵ همطاف یلنیـــز

سلام سلام

.

حق با شماست. فقط به استناد ظاهر نباید قضاوت کرد ولی ظاهر اولین پله است برای قضاوت.

البته ظاهری که شما توصیف فرمودید فقط اون کراوات و کوتاهی آستین غلط انداز بود وگرنه مردان متدین و متشرع هم شیک پوش و ادکلون زده و اطوکشیده اند ها.

.

  کُلّهم نباید عجولانه قضاوت کرد! اما برای قضاوت، ظاهر شخص رو در نظر بگیرید + ظاهر رفتارش ظاهر گفتارش.

برقرار بمانید و راضی

پاسخ:

سلام و تحیت و نور خدمت شما.

بسیار ممنون.


منکر شیک‌پوشی مردان متدین و متشرع نیستم. اتفاقاً خودمم به وقتش شیک‌پوشم:)

ظاهر را هم برای قضاوت کردن نفی نمی‌کنم. حتی منکر قضاوت کردن افراد هم نیستم. فقط در پلّۀ اول به قضاوت نمی‌نشینم:)

علی‌الظاهر نظر حضرتعالی و عرض بنده یکی‌ست.

دقت فرموده باشید شاه بیت عرض بنده با سه قید همراه‌ست:

«در مورد عقیده و ایمان هیچ‌ مردی، نباید عجولانه قضاوت کرد! و نباید فقط به استناد ظاهر او نظر قطعی صادر کرد»

دعا کنید عاقبت بخیر بشم.

۰۹ مرداد ۰۲ ، ۰۸:۳۸ دامنه | دارابی

مجدد سلام حاج آقا مرآت. متنم در تأیید متن‌تان بود. منظورم این بود شما درین پست به گونه‌ای زیبا ظاهر شدی که انگاری بُرش بُرش آن را روی تابلو کنار هم چسباندی و نتیجه‌گیری عالی‌یی گرفتی. مثلاً پرده‌ی دوم خود با نکته‌ی آموزنده‌ی آخرین جمله‌ات چنان دوختی که آدم نفس راحت می‌کشد و آسوده پست‌تان را ترک می‌کند. من که تا ساعاتی پس از بیرون رفتن ازین پست زیبایت ذهنم درگیر نکته‌ی عالی‌ات بود. درود. رازآلود که نبود؟ کشکولی!

پاسخ:

و سلامی دوباره،ا

خیر، این بار راز آلود نبود، ولی زیادی مِهرآلود بود و البته غرق در اغراق! :)

به نظرم لطف شماست که زیبا می‌بیند سیاهه‌های حقیر را.

به قول حضرت حافظ:

نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان،

آن‌چه کردیم به چشم کَرَمش زیبا بود.

ولی باور کنید که واهمه دارم از این تأیید‌یه‌های محبت‌آمیز و الطاف بزرگوارانهٔ شما. می‌ترسم جنبه‌اش را نداشته باشم و خدای نکرده موجب خودشیفتگی و انحرافم شود.

 لذا خوش دارم گاهی هم لطف‌تون را با کشکولی‌های نقدآمیز بیامیزید.

در هر صورت سپاس.

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی