صلیالله عَلیکَ یا اباعَبدالله
پردۀ اول- در کلاسهای تخصصی مکالمه، استاد زبان ما مرد به ظاهر متدیّن و متشرّعی نبود. بلکه مردی جنتلمن، اطوکشیده، ادکلنزده، شیکپوش، آستین کوتاه و کراواتی بود. اما در وجدان کاری و رعایت حقالناس از بعضی هیأتیها و خراباتیهای پر نام و نشان امروزی جلوتر بود.
مثلاً محال بود کلاسهایش را با دقیقه ای تأخیر شروع کند! تمام وقت کلاس را به آموزش اختصاص میداد. از مباحث خارج از درس پرهیز میکرد. حتی به زبان آموزان هم اجازه نمیداد با طرح سئوالات خارج از موضوع، وقت کلاس را تلف کنند.
اهل متلکگویی و تیکه انداختن نبود. شوخیهای بی مزه نمیکرد. حرفهای جلف نمیزد، در انتقال مطلب، نوعاً از الفاظی استفاده میکرد که با عفتِ زنانه و حیای مردانه منافات نداشته باشد. هرگز نگاه طولانی به خانمهای کلاس نداشت. مثالهای درسیاش عموماً آموزنده، همراه با نکته های مثبت تاریخی و مبتنی بر سبک زندگی ایرانی بود. گاهی هم به مناسبتهای روز، سخن پیشوایان دین و مفاخر علمیِ مشرق زمین را چاشنی مثالهای درسیاش میکرد.
در تعلیم و تعلّم بسیار جدی و بی رودرواسی بود. مخصوصاً در برخورد با بچههای مذهبی کلاس، مو را از ماست میکشید. به حدی که بعضیها تصور میکردند رفتارش با حزب اللهیها از روی عناد و خصومت است. آن قدر جدی و سفارش ناپذیر بود که هیچ کس -چه خانم، چه آقا- جرأت نداشت ذرهای از او توقع ارفاق داشته باشد!
مهمتر از همه اینکه ایشان در معانی لغات، گرامر و ادبیات زبان انگلیسی، انصافاً سرآمد بود. متون دشوار را مثل آب خوردن ترجمه میکرد. آن قدر به زبان انگلیسی مسلط بود که پا به پای گوینده بدون مکث ترجمه را بیرون میداد. مهارت و استادیاش حرف نداشت. آن طور که سایر اساتید آموزشگاه، نظر او را فصل الخطاب میدانستند...
پردۀ دوم- دهۀ اول محرم سالهای قبل از کرونا از ساعت 7 صبح در مسجد قبای تهران جلسۀ تفسیر قرآن تشکیل میشد. تفسیری از نوع عمیق و ریشهای که من بسیار دوستش داشتم و همه ساله پای ثابت آن بودم، روز پنجم بود که برحسب تصادف، این استاد جنتلمنِ سخت گیرِ بظاهر غیر مذهبی را دیدم که در جای مناسبی از مسجد برای استماع تفسیر قرآن نشسته بود. با زحمت جلو رفتم و داخل فشردگی جمعیت، نزدیک او نشستم تا بعد از مجلس، ایشان را ببینم!
خدا را شکر در طول آن دورۀ پرکار و پربار، شاگرد خوبی برای او بودم و از این بابت خجالت زدهاش نبودم. اما آن روز با دیدن ایشان، یک نکتۀ جدید آموختم که الیالابد در خاطرم باقی میماند. آن روز دریافتم که در مورد عقیده و ایمان هیچ مردی، نباید عجولانه قضاوت کرد! و نباید فقط به استناد ظاهر او نظر قطعی صادر کرد..