با راننده پاکستانی به سمت غدیر،
در موسم حج، مأموران امنیتی سعودی ۹۹ درصد کنترلشان روی شیعیان است. فرقی هم ندارد که عربستانی باشند یا عراقی یا ایرانی یا لبنانی یا پاکستانی و یا تبعۀ هر کشور دیگر! اما در این کنترل پلیسی، شیعیان پاکستانی بیشتر از بقیه، چم و خم مأموران عربستانی را بلدند و رگ خوابشان را خیلی خوب به دست آورده اند!
قبل از کرونا در مسیر بازگشت از مکه، به راننده اتوبوس گفتم میشه ما را به محل غدیر ببری؟ نگاهی به زائران داخل اتوبوس انداخت و اشاره کرد میبرم. اما یواشکی یکی دو نکته را به من گفت و منم به او اطمینان دادم....
چند دقیقه بعد، تماس تلفنی او با یک شرطه چفیه قرمز عربستانی همه چیز را جفت و جور کرد و راننده با خیال راحت وارد یک جادۀ فرعی شد. غدیر نزدیک بود، بعد از 20 دقیقه راه در نقطۀ تاریخی غدیر خم! یاد آن روز بزرگ برایمان تازه شد و دلمان هوای زیارت کرد.
خواندن زیارت مطلقۀ امیرالمؤمنین در روز عید غدیر و در محل غدیر خم. حال و هوای دیگری دارد. آنجا در آن فرصت طلایی فقط اشک بود و عشق بود و تماشا که با واژه واژۀ زیارت مطلقۀ امیرالمؤمنین عجین میشد و کام جان ما را حلاوتی تازه می بخشید.
«اللهم و ادخل علی قتلة انصار رسولک و علی قتلة امیرالمؤمنین و علی قتلة الحسن و الحسین و علی قتلة انصارالحسن و الحسین و قتلة من قتل فی ولایه آل محمد اجمعین عذاباً الیماً مضاعفاً فی اسفل درکٍ من الجحیم...»
خداوندا، قاتلان یاران پیامبرت را و قاتلان امیرالمؤمنین را و قاتلان حسن و حسین و یاران آنها را و قاتلان کسانی را که در ولایت آل محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ کشته شده اند؛ به عذابی دردناک و دوچندان در پائین ترین حفره های جهنم گرفتار ساز...»
+ اون روز به یاد وبلاگیهای خوب بیان بودم.
++ مراسم مهمونی 10 کیلومتری غدیر، به نظرم یک معجزه بود. متأسفانه تهران نبودم. اما اعتراف میکنم که اهواز هم، چیزی کم از تهران نداشت! دیروز، در مراسم خوبی که داشتیم، به یاد همراهان عزیز وبلاگی بودم.
پ.ن: از خانم بهار، خانم دزیره و شاگرد بنا که تغییر اینجا را در وبلاگشان اطلاع رسانی کردند بسیار سپاسگزارم. پست غدیریه شاگرد بنا هم خواندنیست.
اگر این ظواهر هم حفظ نمی شد که چیزی از شعائر نمی ماند.
ولی کی می رسد روزی که حقیقت غدیر و حقیقت دین پیاده گردد؟